-
پروژه و استاد راهنمام
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 21:44
نمی دونید امروز چه روزی داشتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! قبلا می دونستم لجبازم اما فکر نمی کردم تااینقدر!!!!!!!!!!!!! راستش می دونید چیه من هر چی رو می خوام باید به دست بیارم حالا به هر قیمت و فلاکتی هم که شده باشه ، چیزی رو که بخوام باید بهم بدن مخصوصا این عادت بدم توی این چند وقته که وضعیت روحیم خراب بوده و هر چی خواستم...
-
من و ماریای نصرانی
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 13:08
چند ماه پیش زمانی که اولین بار بود که تلویزیون سریال معصومیت از دست رفته رو پخش می کرد بهم گفت : کار جدید میر باقری رو دیدی؟ گفتم :کدوم ؟ گفت : همون که یکشنبه ها پخش می شه ، معصومیت از دست رفته! گفتم :نه ... پیشنهاد داد که ببینمش ( قسمتهای قبلش رو هم برام توضیح داد )!!! هفته ها گذشت و دوتامون این سریال رو دنبال می...
-
بوی یتیمی در شامه جهان پیچیده
سهشنبه 12 اسفندماه سال 1382 14:03
امروز هم شنیدم ندای هل من ناصر ینصرنی او را ، اما ... اما جوابی به گوش نمی رسد!!! ... وداع با حسین ، وداع با رسول الله است ، وداع با علی مرتضی است ، وداع با حسن مجتبی است آنچه تو باید اکنون تو از آن وداع کنی ، حسین نیست ، تجلی تمام تعلق هاست اتکاء همه سختی هاست. لنگر کشتی وجود در همه طوفانها و بلاهاست... دنیا نباشد آن...
-
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان...
جمعه 8 اسفندماه سال 1382 10:06
راستش نمی دونم چرا؟؟؟ با اینکه صندوقچه دلم پر درده اما نمی تونم هیچ کلامی بنویسم!!!! آره اشک دل فرشته عاشق سیلی شده و داره هستیش رو به باد می ده ... فعلآ تنها چیزی که می تونه مهر سکوتم و بشکنه شعره پس ای همراه ، ای رفیق اگر هنوز همسفری تو هم با من هم نوا شو ... اگر مرا تو ای دوست بی مرادی ماست مراد خویش دگر باره...
-
...
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1382 09:36
از شبی که تو رفته ای اشک میهمان ناخواسته ایست که عزم رفتن نمی کند چه دل است این دل من ؟ که ز یک لرزش اشک بر رخ رهگذری یا ز نالیدن مادر ز فراق پسری دل من می شکند چه کنم؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ننگ که نیست چه دل است این دل من ؟ که ز تردی چو یک ساقه تاک به شتابی که تگرگ بشکند ساقه از هم ، بدرد چهره برگ یا به...
-
شادی!!!!؟؟؟؟
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 14:03
ا ی دل ناشاد من شادی مکن دور پرویز است ، فرهادی مکن فراموش می شود کودکی و خاطره مشق های ننوشته و هق هق گریه های مدرسه فراموش می شود جوانی و خاطره حیرانی این دل بی شکیب و هق هق گریه های شبانه فراموش می شود پیری و خاطره آرزوهای از دست شده و هق هق گریه های بی انجام فراموش می شود اما ... چه کند این دل با خاطره تکرار مدام...
-
...
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1382 21:28
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد... سلام خیلی وقته هیچ کدوم از وبلاگ هام و آپدیت نکردم حقیقتش رو بخواین تو یه جهنم بزرگ گیر کردم خیلی وقته هیچی ننوشتم ...!!!! اما باز هم اهمیت ندارد به هر حال شرمنده عاشق مشوید عاشق مشوید ، اگر توانید تا در غم عاشقی نمانید سخت است تحمل غم عشق والله ضعیف و ناتوانید صد دام و خطر به راه...
-
مرگ غم
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 00:05
وطن لرزید ، بم فرو ریخت... ارگ بم سالها پایدار ایستاد و اینک فرو ریخت می فهمم واقعیت تلخی است اما بیاید دیدمان را عوض کنیم اینگونه بنگریم : ارگ نه ، مرگ بم نه ، غم و حالا ارگ بم نه ، مرگ غم آری غم مرد مرد مرد... پس بیایید مراسم کفن و دفنش را آنچنان که در خور یک ایرانی است انجام دهیم و بار دیگر دست در دست هم شادی را از...
-
امید
سهشنبه 9 دیماه سال 1382 01:17
این چند وقته همه وبلاگ ها شدند غمنامه آره بم با همه قدمتش ، با همه قداستش و با همه جمعیتش مدفون شد اما زندگی هنوز که هنوزه جاریه بیائید لاکهامون رو بشکنیم بیاین بالهامون رو باز کنیم چند روز پیش ها دوستی می گفت : با شکسته بالی پریدن هنره خیلی به این جمله فکر کردم ، اما الان با جرات می گم بیاین هنرهامون رو نشون بدیم ......
-
زلزله
دوشنبه 8 دیماه سال 1382 00:00
لبخندها فسرد پیوندها گسست آوای لای لای زنان در گلو شکست گلبرگ آرزوی جوانان بخاک ریخت جغد فراق بر سر ویرانه ها نشست از خشم زلزله پوپک ، شکسته بال به صحرا پرید و رفت گلبانگ نغمه در رگ نای شبان فسرد هر کلبه گور شد عشق و امید مرد ... بس کودکان که رنگ یتیمی گرفته اند بس مادران بخاک غریبی نشسته اند بس شهرها که گور هزاران...
-
مرا دریاب
شنبه 6 دیماه سال 1382 02:17
امشب که دلم به وسعت آسمون کویر غم داره ! می خوام با تو حرف بزنم.با تو که هستی اما نمی بینمت، با تو که با منی اما من از تو دورم. حتما الان تو هم رفتی کویر ، شهر بم ، نه بهتره بگم شهر غم ، یا نه، هنوز هم باید تو رو توی مسجد سهله جستجو کرد یا اینکه نه ، همین جایی توی اتاق من !!! هر جا هستی گوش کن : باز هم این دل بی درمان...
-
خسته ام
جمعه 5 دیماه سال 1382 10:41
امروز دلم عجیب هوای کوه کرده ، از اول هفته دنبال یه پا بودم تا امروز توچال باشم اما ... بگذارید صادق باشم . خیلی خستم ! روحم ، جسمم ، فکرم ... تمام وجودم، تک تک اعضای بدنم به جیر جیر افتادند دیروز یه دوست خوب می گفت:من خودم و گم کردم ! و از من می خواست که براش پیداش کنم . می گفت : فقط تو می تونی پیداش کنی !!!!! اون...
-
شعرم آهنگ تو دارد
چهارشنبه 3 دیماه سال 1382 23:29
من به غیر از تو نخواهم ، چه بدانی چه ندانی از درت روی نــتـابـم ، چه بـخـوانی چـه بـرانـی دل من میـل تـو دارد ، چه بجـویـی چه نجویـی دیده ام جـای تو باشد ، چه بمـانی چه نمـانی من که بیمار تو هستم،چه بپرسی چه نپرسی جــان به راه تو سپــارم ، چه بـدانی چه نـدانی ایستـــادم به ارادت ، چـه بــود گر بنشـیـنـی ؟ بوسه یی بر...
-
او که بود؟؟؟!!!
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 09:32
اینا رو دیشب ساعت 2 نوشتم از دیشب تا حالا هم دارم با خودم کلنجارم می رم که ... ولی بی خیال تو هم بخون . شاید تو چیزی فهمیدی !! امروز صبح وقتی چشمام رو باز کردم دلم می خواست دوباره ببندمشون و دوباره ببینمش تا شاید اینبار ازش یه نشونی می گرفتم اما آشفته تر از این حرفا بودم... اولش فکر کردم با یه دوش آب سرد همه چی درست...
-
...
شنبه 29 آذرماه سال 1382 23:53
سلام این هفته ، هفته بدی رو گذروندم یعنی راستش بد نبود اما... تازه فهمیدم که خیلی جاها کم می آرم تا حالا فکر می کردم هربلایی که به سرم بیاد فقط می گم "حکم آنچه تو فرمایی ، لطف آنچه تو اندیشی" اما جمعه گذشته تا لب پرتگاه رفتم ... آه ، اگه سقوط می کردم!!!؟؟؟ امتحان سختی رو پس دادم ، توی نتیجه اش هم شک دارم!!!! به هر حال...
-
حیران
جمعه 14 آذرماه سال 1382 09:41
بالاخره اون هدیه ای رو هم که منتظرش بودم رسید وحید عزیز از هدیه خوبه تو هم ممنونم امروز بدجوری ریختم به هم نمی دونم چی باید بنویسم فقط اینکه کاش همه چیز اون جوری که می خوام پیش بره بعداً می نویسم که چی می خوام آه که آن صدر سرا می ندهد بار مرا می نکند محرم جان محرم اسرارمرا گفت مرا:«مهرتوکو؟رنگ تو کو؟فر توکو؟» رن گ ک...
-
سلام
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1382 18:14
ای با من و پنهان چو دل ، از دل سلامت می کنم پس سلام امروز روز تولدمه ... حقیقتش از امروز می خوام اینجا برای خودم بنویسم ، برامم مهم نیست کسی بخونه یا نخونه ! نظر بده یا نده ! فقط می خوام برای دل خودم بنویسم ... و کاش می شد نامه را به خط گریه نوشت ... رفتم تو بیست و چهار سال اما بیست و سه ساله قبل و چی کار کردم؟؟؟ حالا...