اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

ببار باران



باران ، ببار که بارش تو التیامی است بر زخمهای کهنه ی دلم . باران ، ببار که باریدن تو مرهمی است بر دردهای سینه ام و ترنم اشکهای تو ، روح خسته بیماری را از گونه هایم می زداید .

باران من تو را ناجی فریادها می دانم ، چرا که خیال سبز شدن را در روح خزان زده ی من می پرورانی و عطر طراوت و شادابی را در آسمان بی رنگ روح زندگی ام می پراکنی .

باران دوستت دارم ، چرا که تو مظهر هر پاکی و زیبایی در دنیایی .

بارش تو ، وصل تو ، مراد هر زمینی است .

ای باران ! بیا با من امشب ببار ، چرا که بارش تو گرمی محبت را در دلها شعله ور می سازد و آب را به گلوی خسته ام می رساند و قلبم را از آتش داغ جدایی دور می کند .

ببار

ببار

ببار

ای خدای عشق

کاری کن همه انسانها را دوست بدارم .

همتی به من بده تا انسان بودن را بیاموزم . 

بگذار امشب در میهمانی ستارگان حرفی برای گفتن داشته باشم .

پرواز را به من بیاموز . رخصت بده تا بپرم ، تا برگ بعدی کتاب عشق را من ورق بزنم .

ای کاش زندگی این قدر عمیق نبود . گاهی شنا کردن را از یاد می برم و در عمق زندگی غرق می شوم و این همان لحظه است که احساس می کنم وحشت کرده ام .

و اینک ...

چقدر تنهام!!!!!!!!!!



بدون شرح




 

من دل از آهن کنم

مشعل بیگانگی روشن کنم

خنده را بر روزن شیون کنم

جامه بی رغبتی بر تن کنم

خاطرات رفته را خرمن کنم

و آنگه آن خرمن بسوزم با فراموشی

با شراب بیخودی نوشی

با کس و ناکس هم آغوشی

با فغان سینه گیر خود خموشی

خویش را با عشق و با دلدادگی دشمن کنم

داستان مرگ دل را نقل هر برزن کنم

تا اگر بار دگر از روی او دیدن کنم

چشم من در چشمش افتد

دل نلرزد , دل نلرزد ...!