اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

استعفا

بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم. 
می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است. 

می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم! 

می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم . 

می خواهم درون یک چاله آب بازی کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم. 

می خواهم به گذشته برگردم، وقتی همه چیز ساده بود، وقتی داشتم رنگها را، جدول ضرب را و شعرهای کودکانه را یاد می گرفتم، وقتی نمی دانستم که چه چیزهایی نمی دانم و هیچ اهمیتی هم نمی دادم . 

می خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند. 

می خواهم ایمان داشته باشم که هر چیزی ممکن است و می خواهم که از پیچیدگیهای دنیا بی خبر باشم . 

می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم، نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری، خبرهای ناراحت کننده، صورتحساب، جریمه و ...

می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم، به یک کلمه محبت آمیز، به عدالت، به صلح، به فرشتگان، به باران، و به . . . 

این دسته چک من، کلید ماشین، کارت اعتباری و بقیه مدارک، مال شما. 

من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم . 

 

نویسنده: سانتیا سالگا

دکتر شریعتی

نامم را پدرم انتخاب کرد

نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم

دیگر بس است

راهم را خودم انتخاب خواهم کرد

ارشد

فکرش رو بکن اگه قبول نشم چه حالی ازم گرفته می شه 

 

خسته شدم 

امتحان شنبه است اون هم در دو نوبت صبح و بعدازظهر 

 

خدا به دادم برسه

دکتر شریعتی

دکتر شریعتی در قسمتی از خاطرات خود می‌نویسد: کلاس پنجم بودم که در کلاس ما فردی بود که من از او متنفر بودم به سه دلیل اول آنکه کچل بود دوم آنکه سیگار می کشید و از همه بدتر آنکه در آن سن و سال زن داشت. سالها بعد به طور اتفاقی او را در خیابان دیدم در حالی که کچل بودم ،سیگار می کشیدم و زن داشتم...