اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

پشیمانی

 

نمی دونم یکدفعه چم شد

عجیب بود

حرفش آتیشم زد

گریه ام دست خودم نبود

نمی خواستم آن روز رو خراب کنم آن هم بعد از پانزده روز انتظار

اما واقعاً دست خودم نبود

شاید آنقدر زندگی داره روم فشار میاره که حتی دیگه نمی توانم فکرم رو آزاد کنم

یک حسی مثل افسردگی یه

کاشکی جرات حرف زدن داشتم

...

...

نمی فهمم چرا کم محلی می کنه ؟

یعنی به خاطر ...؟ یا نه فشار کاری زیاده؟ یعنی...

کاشکی باور می کرد که خیلی برام عزیزه

کاشکی توی این شرایط و این موقعیت اون تنهام نزاره تحملش سخته