اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

...

سلام

این هفته ، هفته بدی رو گذروندم

یعنی راستش بد نبود اما...

تازه فهمیدم که خیلی جاها کم می آرم

تا حالا فکر می کردم هربلایی که به سرم بیاد فقط می گم

"حکم آنچه تو فرمایی ، لطف آنچه تو اندیشی"

اما جمعه گذشته تا لب پرتگاه رفتم ...

آه ، اگه سقوط می کردم!!!؟؟؟

امتحان سختی رو پس دادم ، توی نتیجه اش هم شک دارم!!!!

به هر حال گذشت ، اونهم به خیر و خوشی

این هم جایزه خودم

یه قالب جدید

 

و اما

 

کاش می دیدم چیست؟

 آنچه از چشم تو

تا عمق وجودم جاریست

حیران

بالاخره اون هدیه ای رو هم که منتظرش بودم رسید

وحید عزیز از هدیه خوبه تو هم ممنونم

امروز بدجوری ریختم به هم نمی دونم چی باید بنویسم

فقط اینکه کاش همه چیز اون جوری که می خوام پیش بره

بعداً می نویسم که چی می خوام

آه که آن صدر سرا می ندهد بار مرا
می نکند محرم جان محرم اسرارمرا

گفت مرا:«مهرتوکو؟رنگ تو کو؟فر توکو؟»
رن
گ کجا ماند و بو ساعت دیدار مرا

بیش مزن دم ز دویی دو دو مگو چون ثنوی
اص
ل سبب را بطلب بس شد از آثار مرا

سلام

ای با من و پنهان چو دل ، از دل سلامت می کنم

پس

سلام

امروز روز تولدمه ...

حقیقتش از امروز می خوام اینجا برای خودم بنویسم ، برامم مهم نیست کسی بخونه یا نخونه !

نظر بده یا نده !

فقط می خوام برای دل خودم بنویسم ...

و کاش می شد نامه را به خط گریه نوشت ...

رفتم تو بیست و چهار سال اما بیست و سه ساله قبل و چی کار کردم؟؟؟

حالا باید چی کار کنم ؟؟؟!!!

دیروز پردیس می گفت :« مونا تو خیلی مهربونی و این خیلی بده»

سحرم همین حرف رو می زد

خیلی یا اینو می گن...

اما مگه مهربونی بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

می گن : مهربونی بد نیست ولی حدی داره!!!!

مگه میشه برای مهر حدی گذاشت ؟؟؟!!!

چی کار کنم جلوی مهربونی در بزارم ؟ یا نه ، دیوار بکشم ...؟؟

این موضوع حسابی کلافم کرده ...

...

پردیس خوبم ، سحر و شیما گلم ، علی و بهنام عزیز از تبریک و هدیه تون ممنون

دل من رای تو دارد ، سر سودای تو دارد

رخ فرسوده  زردم ، غم  صفرای  تو  دارد