اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

انتظار

کویر، دل بزرگی دارد که بی «امید» دق نمی‌کند.

ما؛ سال‌هاست آواز «انتظار» از حلقوم ساعت‌هایمان می‌تراود.

سال‌هاست دود غلیظی از بغض فراق در گلویمان می‌پیچد.

سال‌هاست با کسالت‌های آنی، با دل‌مشغولی‌های کال، گاهی با غم نان مدارا می‌کنیم.

سال‌هاست با تو و بی‌ تو هستیم... اما با «امید» نفس می‌کشیم.

گاهی می‌گویم: نکند کفش‌های تحملمان پاره شود و چشم دلمان از مدار انتظار بلغزد...

نـــه، نمی‌شود...

فردا باز هم خورشید در آسمان قدم می‌زند...

تو را به خدا بیا و تا جام این فصل دل‌تنگی ما خالی نشده، آیه‌های عدالت را در گوش زمین نجوا کن.