اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

پاسخ

در این  روز پرشکوه در جواب کلام شما می نویسم

می نویسم برای شما با اینکه خوب می دانم هرگز نخواهید خواند

...

برایم نوشته اید موفقیت کامل در گرو داشتن قلب و زبانی یکی ست

اما ننوشته اید چگونه این قلب و زبان را یکی کنم؟

آخر مگر می شود؟؟؟

 گاهی اگر ندای قلبت را به زبان بیاوری سر سرخ  به باد می دهی

این را به عین تجربه کرده ام

و یکبار تجربه برای یک عمر توبه از این کار کافی بود!

می دانید اگر قلب و زبانم یکی شود حتی گاهی مجبور در جواب شما نیز...

...

برایم نوشته اید عملت خوب است حرف زدن را کم کن

حق با شماست زیاد حرف می زنم

اگر حرف زدن را کم کنم که خب فکر می کنم در این یک ماه این کار را کرده ام

زبان نیست مجبور نیست خلاف قلب سخن بگوید

می دانم استدلال مضحکی است

اما خود گفتید : افکار مضحک زندگی را مسخره می سازد

و این دنیا و این حیات در چشمم لعبتی است سخت مسخره...

با تمامی این تفاسیر به راستی چقدر خوب عمل کردن سخت است و حرف زدن آسان

...

اما لب نوشته ای که لرزه بر اندامم نهاد و قلبم را به تپش مکرر وادار کرد.!!

از مطلبی سخن به میان آورده اید که سالهاست سراسیمه و هراسان به دنبالش هستم

و در یک جمله تنها هدف زندگیم است .هدف بزرگ

هدفی که گمان می کردم جز خدا و او هیچکس دیگری از آن اطلاعی ندارد

اما چه گمان عبثی...!!!

زمانی که در نوشته تان خواندم نشانه هایش را بسیار دارم در وجود خودم نمی گنجیدم

و باز هم حق با شماست هنوز کار زیادی برای درخشش این مساله نکرده ام

اجازه دهید با صراحت تمام بنویسم که بزرگترین قدمم در این راه را با ورود خودم به مبین برداشتم

تصمیمی که برای انجامش الهام را فراخواندم و ...

و اینک به دنبال رهنما می گردم

چه در کنج مسجدمحل، چه در کلیسای سر ویلا، چه در خرابات بهارستان، چه در اساتید دانشگاه صدرا، چه در کلاس عرفان و حافظ شناسی و قران پژوهی و NLP و...و چه در مبین.

و صادقانه و عاجزانه می نویسم که در این مسیر به یاریتان چشم دوخته ام و نیازمندم...

خالصانه فریاد می زنم :

به خاطر طوفانی که هر روز در دلم به پا می کنید و شبهایم را پریشان می سازید از صمیم قلب متشکرم

امید



چقدر محتاج آرامشم

چقدر محتاج امیدم

یکی کمکم کنه

دارم جون می دم

 

ترس



می ترسم و مظطربم

و با آنکه می ترسم و مظطربم

باز...