اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

برنامه هفتگی

شنبه ساعت 6 از خواب پامی شم نماز بعد یه ذره درس و  7 از خونه می زنم بیرون تا 5 بعداظهر سرکارم بعدش هم تا 7 و نیم شب کلاس تا برسم خونه ساعت 9 اه، فقط می رسم به شام و نماز و یه دوش کوچولو

یکشنبه هم تا 5 سر کارم بعدش هم باید بیام برای کلاس چهارشنبه ام جزوه بنویسم اگه وقت بشه یه گوشه چشمی هم به خرده فرمایشات اساتید دانشگاه بندازم

دوشنبه بازم 6 بلند می شم و تا 4 سرکارم، 5 تا 9 و نیم هم می رم با زهرا ریاضی کار می کنم برسم خونه 10 شبه که فقط به شام و نماز می رسم (البته یه عالمه دلم شور می زنه که وای هفته داره تموم می شه)

سه شنبه مثل دوشنبه با این تفاوت ایندفعه با نازنین دارم فیزیک و گسسته کار می کنم کی تموم شه معلوم نیست 10 یا 11 ...

چهارشنبه صبح ساعت 6 از خونه می زنم بیرون باید 7 مدرسه باشم تا 3 و نیم بعدازظهر باید 96 تا بچه پرانرژی رو تحمل کنی و از پسشون بربیای البته دوست داشتنی اند. بعدش هم دوباره زهرا و ریاضی و ساعت 10 رسیدن خونه

پنجشنبه هم که دانشگاه با یه عالمه کلافگی و دل نگرونی بابت این همه درس نخونده این همه کار نکرده خدایی اش درسا سخته یعنی من با ریاضی بزرگ شدم نمی تونم مثل بچه های علوم انسانی رفتار کنم دلم فرمول می خواد که متاسفانه اینجا دریغ از یکی اش

دو تا سمینار دارم که هنوز هیچ کاری نکردم فقط موضوعش رو استاده محترم بهم دیکته کرده

امان

جمعه هم که دوباره تا 10 صبح دانشگاه بعدش هم که یا خونه مهمون داریم (سپهر اینا) یا اینکه باید برم مهمونی

دلم می خواد MCSE بخونم

دلم برای شبکه و استاد عسگری تنگ شده فقط توی اون کلاس بود که به نوعی حال می کردم

کی برای شهید بهشتی درس بخونم؟؟؟

دلم کلاس زبان می خواد اما کی؟؟؟

دلم کلاس تار می خواد اما کی؟؟؟؟

دلم کلاس شنا و رقص می خواد اما کی؟؟؟

کاشکی هفته 7 روز بود یا شبانه روز 30 ساعت یا اینکه خواب نبود ...

من وقت می خوام

من ...

این وصل را هجران مکن

 

 

خیلی خوشحالم

خیلی

دارم روی ابرها را می رم

الحمدالله رب العالمین