اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

سلام

 

حال ما خوب است

ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،

که مردم به آن شادمانیِ بی ‌سبب می‌گویند

با این همه عمری اگر باقی بود

طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم

که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و

نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!



تا یادم نرفته است بنویسم

حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود

می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است

اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی

ببین انعکاس تبسم رویا

شبیه شمایل شقایق نیست!

راستی خبرت بدهم

خواب دیده‌ام خانه ‌ای خریده‌ام

بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند!

بی‌پرده بگویمت

فردا را به فال نیک خواهم گرفت

دارد همین لحظه

یک فوج کبوتر سپید

از فرازِ کوچه‌ ما می‌گذرد

باد بوی نامهای کسان من می‌دهد

یادت می‌آید رفته بودی

خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟

نه ری‌را جان

نامه‌ام باید کوتاه باشد

ساده باشد

بی حرفی از ابهام و آینه،

از نو برایت می‌نویسم

حال ما خوب است

اما تو باور نکن!

                              

شکر

نعمت بزرگی یه که یکی بشینه برات وقت بزاره و 2 ساعت تموم نقدت کنه

اون هم زمانی که داری بزرگ ترین تغییرات عمرت رو می کنی

و مهمتر اینکه بهترین راه حلها رو بهت بده و هادیت بشه

نمی دونم چه جوری شکرت رو بجای بیارم

نمی دونم

...

بارالها شکر

شکراً

شکراً

شکراً

                             

آرامش

باورتون نمی شه

الان دو تا کار رو که اصلاً هیچ شباهتی با هم ندارن رو دارم با هم انجام می دم! دو تا کار که هر دوشون جذاب و مشکل و وقت گیره! می شه گفت دو شغلم و اگه شبانه رو ز سه ساعت دیگه اضافه می شد اونوقت مجبور نمی شدم پیشنهاد شغل سوم رو هم رد کنم!)همین الان از سرکار اومدم)

در حال درس خوندنم در دو رشته کاملاً مختلفم!

یه عالمه پروژه اسمبلی و جاوا و شی گرا دارم

یادم یه روزهایی با ناسزا اسمبلی می خوندم و به زور پاسش می کردم اما الان به قول استادم دیگه کم کم دارم می شم یه اسمبل کار !

فصل هم که فصل امتحانات دانشگاه ست و تحویل پروژه و درس !

باید گزارش ارزشیابی دو سالانه کاری تحویل بدم .

باید دستور العمل کاری دو بخش آمارو ارزشیابی و آموزش رو تحویل مدیرعامل بدم.

باید کارهای شبکه دو واحد رو سروسامون بدم و اطلاعات شبکه ایم رو بالا ببرم و...

تازه جلسات ریکی هم هست!

خانواده هم که دیگه فصل تابستونشونه و گردش و تفریحشون شروع شده و باید براشون وقت بزارم

یه بنده خدایی هم التماس دعا داشته که به پیشنهادش فکر کنم و ...

با وجود این همه کار

این همه درس

این همه پروژه

این همه گزارش کاری و دستورالعمل

عجیب احساس آرامش می کنم

چقدر آرومم

یه آرامش عمیق و از ته قلب تمام وجودم رو پر کرده

یه آرامشی که حتی توی خواب هم نمی تونستم فکرش رو بکنم

اونقدر آروم و متین شدم که گاهی اوقات خودم از خودم می ترسم!

و حالا حاضر نیستم این آرامش رو با هیچ چیز دنیا عوض کنم

مطمئنم هیچ مشکل و مسأله ای نمی تونه من و بهم بریزی

نمی دونم شاید واقعاً تاثیر کلاس های پیشرفت درونه

شاید هم ...

ولی این رو خوب می دونم که این آرمش رو مدیون معبودی هستم که در تمامی لحظات مرا به دوش می کشد و همواره در وجودم متبلور است

الهی رضاً رضاک و تسلیماً الامرک