اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

 

 

از همه اینها مهمتر و در عین حال سخت تر و شکننده تر، کار دیگری است و آن این که نگذاری آتش عطش بچه ها از در و دیوار خیمه ها سرایت کند و توجه ابوالفضل را برانگیزد، نگذاری طنین تشنگی بچه ها به گوش عباس برسد.

چرا که تو عباس را می شناسی و از تردی و نازکی دلش باخبری.

می دانی که تمام صلابت و استواری ودلیری او، در مقابل دشمن است.

و می دانی که دلش در پیش دوست، تاب کمترین لرزشی را ندارد.

پس او نباید از تشنگی بچه ها باخبر شود ، او علمدار لشکر است و پشت و پناه برادر، او اگر دلش بلرزد، طنین زلزله در کائنات می پیچد.

او اگر از تشنگی بچه های حسین باخبر شود، آنی طاقت نمی آورد، خود را به آب و آتش می زند تا ریشه عطش را در جهان بخشکاند.

او تاب دیدن اشک بچه ها را ندارد. او در مقابل گریه های رقیه دوام نمی آورد. لزومی ندارد که سکینه از او چیزی بخواهد. او خواستنش را از نگاه سکینه در می یابد. او کسی نیست که بتواند در مقابل نگاه سکینه بی تفاوت بماند.

سکینه فقط کافی است که لب به خواستن آب، تر کند، او تمام دریاهای عالم را به پایش می ریزد.

نه ، نه، نه، عباس نباید لبهای به خشکی نشسته سکینه را ببیند. نگاه عباس نباید با نگاه سکینه تلاقی کند. عباس جانش را بر سر این نگاه می گذارد و روحش را به پای این نگاه می ریزد و عباس... نه ...نه...، زندگی بدون آب ممکن تر است تا بدون عباس.

عباس، دل آرام عرصه ی زندگی است، آرام جان برادر است.

حیات، بدون عباس بی معناست و زندگی بدون ابوالفضل، میان تهی است و آسمان و زمین، بی قمر بنی هاشم ، تاریک و ظلمانی است...

التماس دعا

...

و این توشه اے ست کــ ه از دَربـان حَـرم مُحَرم الـحَرام  گرفتیـم:

سینـــ ه کــ ه می زدیـم


انـگار کــ ه در می زدیم بــ ه در ِ قلب مان..