بار آخر ، من ورق را با دلم بُر میزنم ! بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل ! با دلت ، دل حکم کن ! حکمِ دل : ... هر که دل دارد بیندازد وسط ، تا ما دلهایمان را رو کنیم ... دل که رویِ دل بیفتد ، عشق حاکم میشود ... پس به حکمِ عشق ، بازی میکنیم . این دلِ من ! رو بکن حالا دلت را ! دل نداری ؟! بُر بزن اندیشه ات را ... حکم لازم ، دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لازم!