« خدایا پروردگارا ، ای رحمان رحیم و ای بخشنده مهربان ، سالی نو بهاری نو و روزگاری تازه در راه است ،با یاد تو ، با نام تو و با عشق توآغازش می کنیم.
پرودگارا ، خداوندا تو را قسم میدهم به هفت آسمانت ، پاکی و معصومیت کبوترانت ،به شقایقهای دشتهای بیکرانت تو را قسم میدهم به ستاره های کهکشانت ، به دریاهای جاودان و به آبهای جاری و روانت ، تو را قسم می دهم به برگهای پریشان حال خزانت ، که قلبمان مشکن ، اشکمان مریز و آباد کن دلهایمان ، غرق نعمت کن روزگارمان ، با عزت کن ناممان ، دلپذیر کن کاممان و قرین صحت کن جانمان ، خدایا پروردگارا تو را قسم میدهم به پرستوهای غربت کشیده ، به عظمت غروب ، به سادگی سحر و به آرمش سپیده ، به پاکی لبخندهای کودکانه و به عزت و عصمت عشقهای جاودانه ، که قلبمان را مجذوب محبت ، زبانمان مست مروت و وجدانمان را برقرار عدالت گردان .
پروردگارا پنجره دل بگشا به سوی بیماران ، گرفتاران ، به سوی سرهای بی سامان ، به سوی دلهای چشم انتظار و عاشقان بی صبر و قرار که چشم انتظارند ،چشم انتظار شفای تو ، وفای تو ، عطای تو و رضای تو .
پروردگارا پنجره دل بگشای به سوی دلهای دردمند که دلی دردمند دارم و سری سرگردان و فکری نگران و گمشده ای در غبار روزگار و روحی بی صبر و قرار و دلی چشم انتظار »
اصلا فکر نمی کردم برم امتحان بدم
سنت شکنی بزرگی بود
با اینکه نتیجه اش رو از الان می دونم
ولی در کل راضی ام
ادم باید گاهی هم خرق عادت کنه
ولی توی ذهنم برای خودش غولی بودا حیف که شاخهاش شکست
کویر، دل بزرگی دارد که بی «امید» دق نمیکند.
ما؛ سالهاست آواز «انتظار» از حلقوم ساعتهایمان میتراود.
سالهاست دود غلیظی از بغض فراق در گلویمان میپیچد.
سالهاست با کسالتهای آنی، با دلمشغولیهای کال، گاهی با غم نان مدارا میکنیم.
سالهاست با تو و بی تو هستیم... اما با «امید» نفس میکشیم.
گاهی میگویم: نکند کفشهای تحملمان پاره شود و چشم دلمان از مدار انتظار بلغزد...
نـــه، نمیشود...
فردا باز هم خورشید در آسمان قدم میزند...
تو را به خدا بیا و تا جام این فصل دلتنگی ما خالی نشده، آیههای عدالت را در گوش زمین نجوا کن.