یه چند روزی رو برای خودم عزای خصوصی اعلام کرده بودم
هی فکر کردم
هی گریه کردم
هی غصه خوردم
دوباره هی فکر کردم
هی خوابیدم و بیدار شدم
هی اس ام اس نیش دار فرستادم
هی ...
...(بدتر شد که بهتر نشد)
بالاخره دیدم این جوری نمی شه
به قول یه دوست دنیا که به آخر نرسیده
نشد که نشد
به درک
به قول معروف به جهنم
امروز خیلی بهترم
باید یه تصمیم جدید بگیرم
نه تصمیم که همونه مهندسی سیستمها
باید یه راه جدید گیر بیارم
در ضمن یه استادکار اکسس هم می خوام
کلاس خصوصی با هر قیمتی که شما بگید
البته اگه معقول باشه
محل کلاس هم هر جا شما بگید
منتظر پیشنهادهاتون هستم
سلام فرشته عشق ...
اشک های بی بهانه ... نه دروغ گفتم! ... اشکام با بهانه ست ...
اینه خصلت این روزهای من!
شاید یه تغییر اساسی لازمه
خوب کردی به وبلاگم سر زدی ... بازم بیا
مطلبی که گذاشتی ، معلومه از دلته ... آخه به دل نشست ..
بای گلم
سلام .
چطور ؟ شباهت بین اسم من و خودت ؟! یا چی ؟
خوشحالم کردی اومدی .