یادمه جلسه دوم یا سوم کلاس مدیریت خویشتن بود که استاد خواست همه یک برگه A 5بزارن جلو شون، بعد گفت: تا اونجایی که می تونید کارها و مواردی که شادتون می کند رو روی اون برگه ها بنویسید، همینطور که قلم رو برداشتم دیدم دو طرف کاغذ سیاه شده از خوشی هام، سی مورد نوشته بودم بازم یک عالمه دیگه مونده بود و من دیگه کاغذ نداشتم یادم می یاد بچه ها گله می کردند که چیزی به یادشون نمی یاد یا کار سختی یه و من از این حرفشون تعجب می کردم!
می دونید آخرش به چه نتیجه ای رسیدم
به این نتیجه رسیدم که من با کوچکترین چیزها هم شاد می شم
مثل همین نوشتن توی اینجا
چقدر لذت بخش اه
مگه نه؟