اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

یا قائم

تو طلیعه نوری ، برگی از قرآن ، فرشته ای والاتر از فرشتگان مقرب الهی که جایگاهش را زمین خدا نهاده اند. یوسفی دیگر، که اگر یوسف را تنها زلیخایی عاشق بود تو را دنیایی مشتاقند.

تو چشمه ای از محبتی که سیرابی از تو نشاید. قطعه ای از بهشت که اگر هست همه بازتابی از نور تواند و روشنی نباشد مگر آن که تو از پشت کوههای بلند انتظار بیرون آیی. آقای من، عزیز من در انتظار تو ماندن، همه را به تنگ آورده و لحظه دیدارت رؤیایی بزرگ شده است. یارانت به تیغ جاهلیت کافران گرفتار گشته اند و در خموشی غروب دلتنگ و طولانی ات سخت غمینند. هرشب جمعه به همراهت رو به درگاه معبودشان دست به دعا برمی دارند که ای یکتای بی همتا، تو عنایتی بنما و آن دلداده را به دلدار رسان که اگر بر شکستن است سنگ صبور دل نیز شکست.

اکنون که قلم برداشته ایم و برای تو می نویسیم. باید بگویم که دلهایمان برای جواب پراز محبت تو سخت می تپد که...

" اگر سیلی زند لیلی درمیان آن همه مردم مرا، دل من خوش داردش."

 

نظرات 1 + ارسال نظر
شهرام جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:55 ب.ظ http://werwer.blogsky.com/

چگونه پرندگان سواحل « کارائیب»
چشمهای تو را
در آن ضیافت آبی
ادامه ندادند
افسوس که نیستی
اگر نه
یک شاخه گل محمدی به تو می دادم
تا با عطر آن
تمام دیکتاتورها را مسموم کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد