اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

امید



« آن زمان که روزهای تو ره بدانجا نمی برند که باید

 وقتی که حجاب ابرهای انبوه آسمان را می دارد

و راه که بر آن گام نهاده ای دشوار می گردد و ناهموار

باری صبور باش

و چون آنکه بر آن می کوشی بر نمی دهد

هنگامی که گرفتگی پیشانی بر گشادگی لب فزونی میابد

و آن لحظه که می پنداری همه چیز فرو می پاشد صبور باش

باری صبور باش

نومیدی اگر گاه به دل نشنید چه باک ، دست از طلب نباید داشت که خورشید همواره در آسمان است و پیوسته در جایی می درخشد

دست فراز آر ، به جان بکوش ، پرده های ابر بدر و پیوسته بخاطر نگه دار

هر روز به تمانی فرصتی دیگر است

تنها بردباری پیشه کن به اطمینان که بخت همواره بار تو خواهد بود »

 

نظرات 3 + ارسال نظر
بوی پیراهن یوسف دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:57 ق.ظ http://yousef156.persianblog.com

نو مید مشو جانا ... که امید پدید امد ... امید همه جانها ... از غیب رسید امد ...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:14 ق.ظ

سلام...جالبه...خیلی وقته که مینویسی ولی من اصلا ندیده بودم بلاگتو...

خیلی خوب بود...

بهشت سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:00 ق.ظ http://sahrayeeshgh.persianblog.com

بنام خدا سلام بزگوار ممنون از لطفت که سرزدی ...التماس دعا یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد