اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

طلوع محمد

زمین و آسمان مکه آنشب نور باران بود

و موج عطر گل در پرنیان باد می پیچید

امید زندگی در جان موجودات می جوشید

هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود

شبی مرموز و رویایی

...

شگفتی خانه  ام القری در انتظار رویداردی بود

شب جهل و ستمکاری

به امید طلوع بامدادی بود.

...

در آن حال آمنه در عالم سرکشتگی می دید:

ببام خانه اش بس آبشار نور می بارد

و هر دم یک ستاره در سرایش میچکد رنگین و نورانی

و زین قدرت نمایی ها نصیب او

شگفتی بود و حیرانی

...

سپس بشنید این گفتار وحی آمیز:

الا ای آمنه ای مادر پیغمبر خاتم!

سرایت خانه توحید ما باد و مشید باد

سعادت همره جان تو و جان محمد باد

بدو بخشیدیم ای آمنه ای مادر تفوا

صدای دلکش «داوود» و حب «دانیال» و عصمت «یحیا»

بفرزند تو بخشیدیم:

کردار «خلیل» و قول «اسماعیل» و حسن چهره «یوسف»

شکیب «موسی عمران» و زهد و عفت «عیسا»

بدو دادیم: خلق «آدم» و نیروی «نوح» و طاعت «یونس»

وقار و صولت «الیاس» و صبر بی حد «ایوب»

بود فرزند تو یکتا

بود لبخند تو محبوب

سراسر پاک

سراپا خوب.



نظرات 1 + ارسال نظر
دریا چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:14 ق.ظ http://daryadarya.blogsky.com

لولاک کما خلقت‌الافلاک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد