باران ، ببار که بارش تو التیامی است بر زخمهای کهنه ی دلم . باران ، ببار که باریدن تو مرهمی است بر دردهای سینه ام و ترنم اشکهای تو ، روح خسته بیماری را از گونه هایم می زداید .
باران من تو را ناجی فریادها می دانم ، چرا که خیال سبز شدن را در روح خزان زده ی من می پرورانی و عطر طراوت و شادابی را در آسمان بی رنگ روح زندگی ام می پراکنی .
باران دوستت دارم ، چرا که تو مظهر هر پاکی و زیبایی در دنیایی .
بارش تو ، وصل تو ، مراد هر زمینی است .
ای باران ! بیا با من امشب ببار ، چرا که بارش تو گرمی محبت را در دلها شعله ور می سازد و آب را به گلوی خسته ام می رساند و قلبم را از آتش داغ جدایی دور می کند .
ببار
ببار
ببار
خواهد بارید بر دشت و دریا.
منم دتم برات تنگ شده.
هان ای سفری عزم کجایست کجا/هر جا که روی نشسته ای در دل ما/چندان غم دریاست ترا چون ماهی/کافشاند لب تو در دریا
یه سلام از ۹۰۰km اون ور تر
خیلی خوشحالم که دوباره برگشتی
موفق باشی
قربانت وحید
سلام و
ســــــــــــــــلام.....
خوفــــــــی ؟ چه خفرا ؟ ....
پیش منم بیا ...
قربانت *-:
ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار داد و بیداد از این روزگار
salam khoofi fereshte jan eyyval dari damet garm kheli ghashnge movafagh bashi azziz va byebye