اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

اشک دل

مرا می شناسی تو ای عشق؟ من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است ...

بدون شرح




 

من دل از آهن کنم

مشعل بیگانگی روشن کنم

خنده را بر روزن شیون کنم

جامه بی رغبتی بر تن کنم

خاطرات رفته را خرمن کنم

و آنگه آن خرمن بسوزم با فراموشی

با شراب بیخودی نوشی

با کس و ناکس هم آغوشی

با فغان سینه گیر خود خموشی

خویش را با عشق و با دلدادگی دشمن کنم

داستان مرگ دل را نقل هر برزن کنم

تا اگر بار دگر از روی او دیدن کنم

چشم من در چشمش افتد

دل نلرزد , دل نلرزد ...!

نظرات 3 + ارسال نظر
سپهر چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:02 ق.ظ http://sepehrlp.blogsky.com/


سلام...
دیگه حالم از دروغ هایی که به خورده من دادند به هم خورده....
دوست دارم همشونو پس بدم دوست دارم ...شکمم خالی بشه...از این همه حرفی که به من گفته شد ....از گفتن دوستت دارمهایی دوغین.....
.........موفق باشین...

علیرضا چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 07:49 ق.ظ http://paradise1979.blogsky.com

سلام

خوشحالم از این که دوباره شروع به نوشتن کردی امیدوارم همیشه موفق باشی و هیچ وقت در زندگی ناامید نباشی

مینا پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:30 ق.ظ http://mina123.blogsky.com

سلام
خیلی شعر زیبایی بود...
موفق باشید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد