این آخر سالی حال و روز خوشی ندارم!!!
آخه می دونید سروسامون دادن به یه احساس داغون و یه روح خسته امانم رو بریده
چند وقته دنباله یه بندزن می گردم تا این قلب و احساس شکستم رو یه جوری سرهم سوارش کنه !!!
نمی گم کسی نبود ... نه خیلی ها تو ی این چند وقت هوام رو داشتن و مراقبم بودن که خدایی نکرده ...
از همشون ممنونم
از مامان مهربونم ، که مثل همیشه سنگ صبورم بود و بدهم کوه صبر رو نشون داد
از بابای عزیزم ، که مثل همیشه آغوش گرمش رو ازم دریغ نکرد و بدهم دشت سبز امید رو هدیه کرد
از مهدیه خواهر گلم ، که مثل همیشه مقاوم در برابر مشکلاتم ایستاد و قله غرور را در چشمان عاطفه نثارم کرد
از مهسا خواهر نازم ، که مثل همیشه مایه آرامش وجود طوفانی ام بود و دریای آرامش را در دستان سخاوت ، توشه راهم کرد
از پردیس دوست و خواهر نازنینم ، که مثل همیشه پنجره لطیف احساسش را به رویم گشود و عشق را تا ته زندگی ارزانی ایم داشت
از مریم ، دوست همیشه گلم که مثل همیشه به رویم لبخند زد و شادمانی را به من بخشید
از سحر و شیمای خوبم ، علی عزیز ، بهنام عزیز ، دوستان همیشه همراهم که پله های استقامت را نشانم دادند
و از دوستان و یاران و همراهان عزیزتر از جانی چون جلال ، لادن ، گیتی ، ساناز ، مریم ، سعید ، امیر، شهرزاد ، احسانه ، نکیسا ، مرسده ، مرجان ... که مرهم دردم بودند و روح آشفته ام را با کلامشان مرهم نهادند و ایمان به غیب را در گونه های سرخ عشق فرا راهم نمودند
و از علیرضا رهرو بهشت ، که وادارم کرد دوباره بنویسم و طرح بزنم و دوباره پایم را به دنیای مجازی باز نمود
و در آخر از او که تمام احساسها از او شکل گرفت و از او رنگ باخت چرا که ناخواسته چشمانم را به روی حقیقت گشود و به یادم آورد که تنها نیستم و ...
و از تشکر و سپاس ویژه ام از معبودم که هر آنچه دارم از اوست و هر آنچه ندارم مصلحت او . معبودی که تمام محبتش را در یک جمله نثارم کرد
"زندگانی چیست مردن پیش دوست"
...
با این همه هنوز هم سر گردانم و حیران
خیلی از مسائل رو باید توی وجود خودم حل کنم
...