شیطان اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام آرام بی آنکه اصلا ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را، آن چای شیرین را، شیطان زهرآگین دیرین را،
آن وقت او خون می شود در خانه تن، می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من