-
استعفا
یکشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1389 11:12
بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم. می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است. می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم! می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم . می خواهم درون یک...
-
دکتر شریعتی
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 17:30
نامم را پدرم انتخاب کرد نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم دیگر بس است راهم را خودم انتخاب خواهم کرد
-
ارشد
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 10:59
فکرش رو بکن اگه قبول نشم چه حالی ازم گرفته می شه خسته شدم امتحان شنبه است اون هم در دو نوبت صبح و بعدازظهر خدا به دادم برسه
-
دکتر شریعتی
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 09:29
دکتر شریعتی در قسمتی از خاطرات خود مینویسد: کلاس پنجم بودم که در کلاس ما فردی بود که من از او متنفر بودم به سه دلیل اول آنکه کچل بود دوم آنکه سیگار می کشید و از همه بدتر آنکه در آن سن و سال زن داشت. سالها بعد به طور اتفاقی او را در خیابان دیدم در حالی که کچل بودم ،سیگار می کشیدم و زن داشتم...
-
هوار
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 10:53
من به تنگ آمده ام از همه چیز بگذارید هواری بزنم آی با شما هستم آی این درها را باز کنید من به دنبال فضایی می گردم لب باغی ـ سر کوهی - دل صحرایی که در آنجا نفسی تازه کنم می خواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم برسد من هواری را سر خواهم داد چاره درد مرا باید این داد کند
-
درس
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 09:04
حسابی تصمیم گرفتم درس بخونم ساعت کاریم رو هم کم کردم (قابل توجه آقای توتونی ) فقط دعا کنید از پس اش بربیام
-
جمع بندی آخر سال
چهارشنبه 26 اسفندماه سال 1388 10:25
بارالها معبودم تو را شکر که به من توفیق زیستن و دوست داشتن را اعطا کردی تو را شکر که در دنیای سنگ و آهن و سیمان محبت خانواده و دوستانم را نثارم کردی تو را شکر که در تنهایی رفیقم بودی و در دو راهی دلیل راهم تو را هزاران بار شکر به هزار و یک دلیل نگفته و ننوشته ، چرا که تو خود می دانی ... و اما جمع بندی امسال سال خوبی...
-
هفتمین بار
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1388 15:14
ایندفعه با همه دفعات دیگه فرق داشت باید ... و الان درست بعد ده روز جوابم رو از نویسنده محبوبم عرفان آهار نظری گرفتم جوابی که کاملا شهودی بهم رسید و ... هزار رو یکبار عشق یکم بار که عاشق شد،قلبش کبوتر بود و تن اش از گل سرخ. اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند. پس...
-
خدا
شنبه 10 بهمنماه سال 1388 08:50
ملاصدرا می گوید خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید، و به قدر آرزوی تو گسترده میشود، و به قدر ایمان تو کارگشا میشود، و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود، و به قدر دل امیدواران گرم میشود ... پــدر میشود یتیمان را و مادر .. برادر میشود محتاجان...
-
خیلی دوست دارم
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1388 10:17
دوست دارم به به زبان انگلیسی I love you دوست دارم به زبان ایتالیایی Tiamo دوست دارم به زبان یونانی S'ayapa phila sa دوست دارم به زبان ارمنی Siroum em ke2 دوست دارم به زبان فرانسه Jet t'al'me دوست دارم به زبان هندی Mai tujhe pyaut kaithaho دوست دارم به زبان آلمان Ich liebe dich دوست دارم به زبان روسی Ya yas liubli دوست...
-
نامه بسیار زیبای نادر ابراهیمی به همسرش
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 10:10
این مطلب را که بخشی از یکی از نامههای نادر ابراهیمی به همسرش است دوستی که به ما لطف زیادی دارد برایمان فرستاده و توصیه کرده که همه زوجها این نامه را چندین بار و نه بهتنهایی که با هم و در کنار یکدیگر بخوانند. برای دوست عزیزمان آرزوی خوشبختی و همراهی همیشگی میکنیم و این نامه را به همه زوجهای ایرانی تقدیم میکنیم....
-
اندر احوالات عروس جدید
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 14:29
دیشب عکس و فیلم این عروس جدیده رو هم دیدم حسابی کپ کردم آخه ... زشت نیستا ولی ... می گن دخمل خوفیه ما هم امیدواریم ... طفلک محسن حیف شد یکی نیست بگو به تو چه ؟؟؟ راستی خیلی حال می ده جواب اس ام اس طرف رو ندی بعد هم فردا پرو پرو بهش بگی که چرا جواب اس ام اس من رو ندادی بیچاره هر چی قسم بخوره که بابا اس ام اس ات نیومد...
-
ولی می گوید شاید عاشق نیست
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 09:57
دلم می خواهد یه بار دیگه سر تا پا گوش بشم، حتی اگه خیلی از حرفها رو نفهمم، حتی اگر شب از گنگی و گیجی خوابم نبرم دلم می خواهد حرف بزنم از قصه عادت بدم میاد
-
رها
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 10:08
خسته نشو اگه تموم راها پیش تو و سادگیات بسته شن طاقت بیار اگه همه آدما از این که پا به پات بیان خسته شن دووم بیار، خسته نشو از سفر تنهاییتم بذار رو دوشت ببر ...
-
تولدت مبارک
شنبه 14 آذرماه سال 1388 10:32
مثل اینکه کسی یادش نیست عیبی نداره خودم که یادمه تولد ۳۰ سالگی خودم و ۶ سالگی وبلاگم مبارک حسابی دیگه بزرگ شدم «عزیزم تولدت مبارک»
-
دومین سالگرد
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 14:35
این دو سال برام به سرعت یک چشم به هم زدن گذشت خوشحالم
-
حال من دست خودمه
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 11:31
یه چند روزی رو برای خودم عزای خصوصی اعلام کرده بودم هی فکر کردم هی گریه کردم هی غصه خوردم دوباره هی فکر کردم هی خوابیدم و بیدار شدم هی اس ام اس نیش دار فرستادم هی ... ...(بدتر شد که بهتر نشد) بالاخره دیدم این جوری نمی شه به قول یه دوست دنیا که به آخر نرسیده نشد که نشد به درک به قول معروف به جهنم امروز خیلی بهترم باید...
-
اه
جمعه 22 آبانماه سال 1388 19:53
خیلی ناراحتم عصبانی ام نمی خوام می خوام * بدترین خبر رو وزیری بهم داد. انگار یه سطل آب جوش روم خالی کردن. مثل یه توپ فوتبال دارید پاسم می دید. کسانی که دم از آزادی می زنند حتی بعد از ۵ سال ازم نپرسیدند تو چی می خوای.
-
تصمیم کبری
شنبه 16 آبانماه سال 1388 10:02
تصمیم گرفتم حسابی درس بخونم هدف: مهندسی سیستمها اقتصادی اجتماعی - دانشگاه امور اقتصادی تهران راستی قراره توی کارم هم یه تغیراتی بدم فعلا حسابی شارژم
-
بعد از سی سال
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 09:51
پاییز که از راه رسید اولین تلنگرش رو بهم زد که آهای یارو چیز دیگه ای نمونده امسال هم کم کم داره تمام می شه حواست کجاست؟ با خودم فکر کردم حالا یه دو سه ماهی وقت دارم اما خیلی زود یه ماهش گذشت یه ماه دیگه اش هم ... سردر گم ام من کی ام؟ چی کارم؟ برای چی اومدم؟ رسالتم چی یه؟ کجا دارم می رم؟ درست دارم می رم؟ ...؟
-
دلا خو کن به تنهایی
شنبه 18 مهرماه سال 1388 10:07
یک روز بهم می گفت هیچ چیز رو خیلی نخواه ، هر چی چیزی رو که خیلی بخوای خدا ازت می گیره، می گفت بخواه ولی خیلی نه اولش فکر می کردم خیلی حرف خنده داری یه، اما الان می بینم راست می گه خیلی دلم می خواست... اما... چقدر تنهام احساس تنهایی می کنم خیلی خیلی چقدر غمگینم چاره ای ندارم باید بازم هم سرم رو بکنم توی کتاب و دفترهام...
-
مجنون لیلی
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 12:22
کنار سیب و رازقی نشسته عطر عاشقی من از تبار خستگی بی خبر از دلبستگی عاااااااااااااااشقم کنار هر ستاره ای نشسته ابر پاره ای من از تبار سادگی بی خبر از دلدادگی عااااااااااااشقم سه شنبه از ۶ تا ۹ باهاش بودم چهارشنبه با هم ناهار خوردیم پنجشنبه هم دیدمش
-
عاقبت آزادی دستوری
دوشنبه 6 مهرماه سال 1388 11:15
شهری بود که در آن همه چیز ممنوع بود. و چون تنها چیزی که ممنوع نبود بازی الک دولک بود، اهالی شهر هر روز به صحراهای اطراف میرفتند و اوقات خود را با بازی الک دولک میگذراندند. و چون قوانین ممنوعیت نه یکباره بلکه به تدریج و همیشه با دلایل کافی وضع شده بودند، کسی دلیلی برای گله و شکایت نداشت و اهالی مشکلی هم برای سازگاری...
-
صبر
شنبه 4 مهرماه سال 1388 16:19
نمی فهمم چرا اینقدر صبر میکنم؟ خسته شدم خسته یه کم هم احساس حسادت می کنم حسود شدم حسود . . .
-
کاشکی
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 15:23
یه زمانی هر کی می گفت آدرس وبلاگت رو بده می گفتم بگرد خودت پیداش کن به هیچکسی آدرس اینجا رو نمی دادم یادمه غیر از خودم و وحید همه خواننده هام غریبه بودن همیشه برای خودم هم سووال بود که چرا آدرس وبلاگم رو به دیگران نمی دم اما الان یه جواب قانع کننده براش دارم واقعاً کاشکی الانم هیچکی نمی شناختم اونوقت خیلی راحتر می...
-
خیلی سخته
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 11:20
خیلی سخته وقتی از یک جمع جا بمونی خیلی سخته دلت بخواهد بروی یه جایی ولی نتونی خیلی سخته وقتی می تونی اراده کنی یه کار رو انجام بدی ولی نشه این اراده رو بکنی آره حق با تو اه سعادت می خواهد که من ندارم
-
بازم چشم
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 10:13
بیا به یکی که بخندی همین می شه دیگه دست بردار نیست این هم ده تای اول اون لیسته فقط به خاطر تو (D:) 1ـ کمک به دیگران (احسان و نیکی با روش عالمانه با نیت قرب الهی) 2ـ نماز خواندن (یواشکی اون هم نصفه شبا) 3ـ کوهنوردی و پیاده روی 4ـ تار ( نواختن یا شنیدن دو تاش حال می ده) 5ـ خوردن ماکارانی و سیب 6ـ مولانا و حافط و سهراب...
-
پاسخ به دعوت مریم گله
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 09:51
یادمه جلسه دوم یا سوم کلاس مدیریت خویشتن بود که استاد خواست همه یک برگه A 5 بزارن جلو شون، بعد گفت: تا اونجایی که می تونید کارها و مواردی که شادتون می کند رو روی اون برگه ها بنویسید، همینطور که قلم رو برداشتم دیدم دو طرف کاغذ سیاه شده از خوشی هام، سی مورد نوشته بودم بازم یک عالمه دیگه مونده بود و من دیگه کاغذ نداشتم...
-
ای امان
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1388 10:26
در یک اتفاق نادر آی دی یاهوم به سرقت رفت دوستان عزیزم لطفا با آدرس زیر add ام کنید Myloveangel79@yahoo.com
-
اعترافات یک بی گناه
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 15:07
نمی زارن آدم زندگیش رو بکنه، مدام آدم رو انگولک می کنند، هی خودت رو می زنی به کوچه علی چپ ولی دست بردار نیستند، اینقدر توی وبلاگاشون از این چرندیات نوشتن که ما رو هم مجبور به اعتراف کردند. اگر دستم بهشون برسه ... خلاصه و مفید 1ـ دروغگوی ماهری هستم بعضی وقتا خودم هم دروغام رو باورم می شه 2ـ تیپم برام خیلی مهمه، رنگ...