یک روز بهم می گفت هیچ چیز رو خیلی نخواه ، هر چی چیزی رو که خیلی بخوای خدا ازت می گیره، می گفت بخواه ولی خیلی نه
اولش فکر می کردم خیلی حرف خنده داری یه، اما الان می بینم راست می گه
خیلی دلم می خواست... اما...
چقدر تنهام
احساس تنهایی می کنم
خیلی
خیلی
چقدر غمگینم
چاره ای ندارم باید بازم هم سرم رو بکنم توی کتاب و دفترهام
شاید قسمت ما هم این بوده
فکر نمی کنم راه رو اشتباه رفته باشم
چقدر دلم می خواهد برم کوه
دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار
تو این سکوت
چه بی صدا
نفس نفس
سلام
خوبی خانم
برای همین دو خط کلی فکر کردم
چی بنویسم
جوک بگم بخندی. عذاب وجدان رو چکار کنم.
گفت: الا بذکر الله تطمئن القلوب
چی بگم. خالی شدم مونا . پر می شم. قول می دم
تو هم این کار رو بکن. ما میدونیم که می شه.
مگه نه؟
آره می شود
آری شود ولی به خون جگر شود
از کجا می دونی من سعادت حضور ندارم رو تو نخلی؟؟؟؟
هر جور دلش می خواد می بره و می دوزه
خوب
این هفته خانم کی وقت دارید که بنده سعادت حضور پیدا کنم
کشتم خودمو با این سعادت حضور(جواب : جنبه نداری دیگه . یه کلمه ادبی گفتم جلوت ها : دی)
هر وقت تو بخوای
دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
بابا حداقل جواب نظرها مو بده بدونم خوندیشون
جواب موبایل که نمی دی
مبین که نیستی
.
اخه من از دست حضرت علیه چکار کنم ............
تحمل عزیزم
فقط تحمل
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
عالی بود جالی رفیقم خالی بود بعدا میگم بیاد اون هم دیدن کنه
سلام
وب خوبی داری
خوشحال میشم به منم سر بزنی
موفق باشی
می خوای ادرس وبلاگ بزارم.نمی زارم که پیدام نکنی
این حسین الکی گفته . اینطور گفتیده که تو بری وبلاگش .
من اصلا هم تنها نیستم
اصلا هم حالم بد نیست خیلی هم خوبه دارم میمیرم از خوشی
می دونی ادم خودش هم که بگه بد از بدتر میشه
لبخند الکی اش هم خوبه
مونا به نظرت ما برا چی اومدیم این دنیا
هنوز بعد از سی سال خودم هم جوابش رو نمی دونم
اگه فهمیدی به من هم بگو
ولی حال که اومدیم تو فکر می کنی چی کار باید بکنیم؟ کجا باید بریم؟
مردم از بس این رو دیدم یه مطلب جدید بزار خوب
ای بابا