-
...
جمعه 17 آبانماه سال 1392 18:20
و این توشه اے ست کــ ه از دَربـان حَـرم مُحَرم الـحَرام گرفتیـم: سینـــ ه کــ ه می زدیـم انـگار کــ ه در می زدیم بــ ه در ِ قلب مان..
-
امیری حسین فنعم الامیر
سهشنبه 2 مهرماه سال 1392 17:10
بارگاه منور امیرالمومنین مسجد سهله بارگاه میثم تمار بارگاه کمیل ابن زیاد خانه امیرالمومنین مسجد کوفه بارگاه هانی ابن العروه بارگاه مسلم ابن عقیل بارگاه مختار ثقفی قبرستان وادی السلام ارمگاه هود و صالح بارگاه مطهر امام حسین بارگاه ابوالفضل العباس دوطفلان مسلم بارگاه شریف امام موسی کاظم و امام جواد همه شون محشر بود محشر
-
کرب و بلا
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 10:15
نمی فهمم چم شده با این که بار اولم نیست که تنها می رم سفر با این که بار اولم نیست که به این شهر مقدس قراره سفر کنم اما اضطراب شدیدی دارم یعنی چم شده؟؟ دلم بدجوری برای اونجا تنگ شده فقط کاشکی ... من و دل کندن از دلبر محاله ...
-
شب قدر
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 23:39
روشناى باعث هویدا شدن میشه نور رحمت و نور ستاریت روشنائى نداره ولى اعظم نورهاست
-
مرگ .. وادی السلام
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 15:27
همین چند وقت پیش داشتم بهشون فکر می کردم چقدر طول کشید تا اسمش به خاطرم اومد و امروز به سادگی می شنوم که دیگه توی این دنیا نیستن مرگ در سرزمین مقدس کربلا به همین راحتی و ... خدایش بیامرزد همین جا به همه دوستان سفارش می کنم من اگه، اگه ، اگه یه وقت همچنین سعادتی بهم روی کرد خواهشا توی وادی السلام دفنم کنید برنگردونیدم...
-
پیتزا پاییز، شهربازی ازادگان
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 07:49
دیشب یکی از بهترین شبهای عمرم بود اون هم بعد از یک روز کاری پر استرس شنیده بودم بچه ها نقاب ندارن ولی تا حالا آدم بدون نقاب ندیده بودم با محمد حسین و امیر حسن تا ساعت 11 شب بیرون بودیم از کلاس تیراندازی گرفته تا پیتزا فروشی و شهربازی و ... حسابی خوش گذشت مخصوصا بازی گل یا پوچ یا اون فوتبال دستی یه که یه گلم نتونستم...
-
نقاب
سهشنبه 18 تیرماه سال 1392 11:46
اگه این نقابها نبودن چی کار می کردم ؟؟؟ نقاب سیاوش قمیشی
-
داد و بیداد
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 15:09
باورم نمی شد این من باشم تا به حال صدایی به این بلندی از خودم نشنیده بودم تا به حال اینجوری عصبانی نشده بودم واقعا این من بودم؟؟؟!!!! این من بود یا عقده هایی جا مانده از 14 بهمن 85 ؟؟ این فریادها ، فریادهای خاموش 7 ساله بود ؟؟ نمی دونم چی بود ولی هر چه بود لازم بود کمی هم احساس پشیمانی نمی کنم حتی فکر می کنم شاید مسیر...
-
شعور
دوشنبه 27 خردادماه سال 1392 10:25
تازگی ها فهمیدم شعور اکتسابی نیست ذات آدمی باید شعور داشته باشد
-
تساوی به معنای عدالت نیست
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1392 09:17
عدالت !!!! کلمه غریبی ست این روزها...
-
مشغولیات
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1392 08:01
نمی دونم دلم مشغوله ذهنم مشغوله چشم، پا، سر ، دستم مشغولههههه نمی دونم فقط می دونم خیلی در گیرم با من غربگی نکن ، با من که درگیر توام چشمات رو از من بر ندار ، من مات تصویر تو ام
-
نتیجه
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1392 09:47
یه کم دلم شور می زنه با اینکه قرار بود بدون توجه به نتیجه اش و با نیت سبقت گرفتن در خدمت به خلق پیش برم اما نمی فهمم چم شده همیشه انتظار برام شکننده لحظات آرامش بوده
-
دعای سال نو
جمعه 16 فروردینماه سال 1392 15:57
« خدایا پروردگارا ، ای رحمان رحیم و ای بخشنده مهربان ، سالی نو بهاری نو و روزگاری تازه در راه است ،با یاد تو ، با نام تو و با عشق توآغازش می کنیم . پرودگارا ، خداوندا تو را قسم میدهم به هفت آسمانت ، پاکی و معصومیت کبوترانت ،به شقایقهای دشتهای بیکرانت تو را قسم میدهم به ستاره های کهکشانت ، به دریاهای جاودان و به آبهای...
-
کربلا
جمعه 9 فروردینماه سال 1392 20:34
سفر عجیبی بود یه سفر رویایی دلم می خواد دوباره برگردم اونجا . . . سال نو مبارک
-
دکتری
شنبه 19 اسفندماه سال 1391 13:17
اصلا فکر نمی کردم برم امتحان بدم سنت شکنی بزرگی بود با اینکه نتیجه اش رو از الان می دونم ولی در کل راضی ام ادم باید گاهی هم خرق عادت کنه ولی توی ذهنم برای خودش غولی بودا حیف که شاخهاش شکست
-
انتظار
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 23:51
کویر، دل بزرگی دارد که بی «امید» دق نمیکند. ما؛ سالهاست آواز «انتظار» از حلقوم ساعتهایمان میتراود. سالهاست دود غلیظی از بغض فراق در گلویمان میپیچد. سالهاست با کسالتهای آنی، با دلمشغولیهای کال، گاهی با غم نان مدارا میکنیم. سالهاست با تو و بی تو هستیم... اما با «امید» نفس میکشیم. گاهی میگویم: نکند کفشهای...
-
شاه پناهم بده
جمعه 22 دیماه سال 1391 20:44
... شاه خراسانی ام رستم دستانی ام دست مرا رد نکن بر در شاه امدم خیلی این اهنگ رو دوست دارم
-
من و راد و صفیر
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 22:26
من و راد و صفیر دیدار دوستان وبلاگی ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 دیماه سال 1391 19:48
سر خوش ماشین رو پارک کردم سرجای همیشگی نیم ساعت نشده که دنگ صدا اومد سرم و از پنجره کردم بیرون اه چرا ماشینم توی پیاده رو اه ... پدرم، پسرم اخه اقای محترم حداقل فرار نمی کردی نمی خواستم که ... القصه عقب ماشین مبارک داغون شد خدا بنگاهی روبه رو رو بیامرزد قرار شد بده صافکاری ...
-
ازاد
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 08:51
چقدر دل بسته بودم ... همیشه می گفت: به هر چی دل ببندی زودتر ازت می گیره می گفت : چیزی رو بدست میاری که قدرت از دست دادنش رو داشته باشی من که راحت از دستش دادم شاید...
-
crm
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 11:38
سر کلاس اموزش CRM ام خدا بهم صبر بده
-
حرف
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 14:25
چقدر پر از حرفم حــــــــــــــــــــــــــــــــــــرف
-
تولد تولد تولد
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 12:12
خودم شمع 32 رو هم فوت کردم و وبلاگم شمع 9 سالگی اش تولد خودم و وبلاگم مبارک
-
حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 09:58
این روح حسین بود که تشنه ی جام های لبیک بود وگرنه جسمش را از همان هنگام که حجه الوداعش را در عرفات ناتمام گذارد،پاره پاره ومثله شده دیده بود ومی دانست که می میرد.حسین تشنه آب نبود،همچنان که عباس نبود.جایی خواندم که مبارزان بزرگ ،آن قدر می جنگند که دیگر بدنشان جایی برای زخم خوردن نداشته باشد،به یاد عباس افتادم و دیدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 آبانماه سال 1391 16:33
من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد ... حسابی شاکیم قیافه ام دیدنی یه ... خوبم، گلم ، خواهرم صداقت پایه رفاقته ... یه بار، دو بار، سه بار... با بار صدم چطور کنار بیام؟؟؟ ... یا ضامن آهو مدد
-
عرفه
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 12:36
من آنم که بدی کردم من آنم که گناه کردم من آنم که به بدی همت گماشتم من آنم که در جهالت غوطهور شدم من آنم که غفلت کردم من آنم که پیمان بستم و شکستم من آنم که بدعهدی کردم ... و ... اکنون بازگشتهام . بازآمدهام با کولهباری از گناه و اقرار به گناه . پس تو در گذر ای خدای من ! دکتر شریعتی
-
طعم حقیقت
سهشنبه 25 مهرماه سال 1391 12:36
جغد نزد خدا شکایت برد : انسان ها آواز مرا دوست ندارند . خدا به جغد گفت : آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند ! دل بستن به هر چیز کوچک و بزرگ ؛ تو مرغ تماشا و اندیشه ای ! و آنکه می بیند و می اندیشد ، به هیچ چیز دل نمی بندد . دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست ! اما تو بخوان …. و همیشه بخوان …....
-
ﻧــﺮﺥ ﺧـﻨـــــﺪﻩ
شنبه 22 مهرماه سال 1391 09:48
« ﻧﻘــﺎﺵ ﺑـﺎﺷـﯽ! ﭼـﻘــﺪﺭ ﻣﯽ ﮔﯿـﺮﯼ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﻭ ﺧﺎﻧﻪﯼﺳﯿﺎﻩ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﻧـﮓ ﮐﻨﯽ؟ ﺑـﻌـــﺪ ﺭﻭﯼ ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﻟـــﻢ ﯾــــﮏ ﺭﻭﺯ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺑﮑﺸﯽ ﮐﻪ ﻧــــﻮﺭ ﺁﻓﺘـــﺎﺏ ﺗﺎ ﻣﯿـﺎﻧﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺁﻣــــﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ! ﺭﺍﺳﺘـــــﯽ ﻣـــﻦ ﺭﻭﯼ ﺻـــﻮﺭﺗــﻢ ﯾـــﮏ ﺧﻨــــــﺪﻩ ﻣﯽ ﺧـــﻮﺍﻫـــﻢ، ﻧــﺮﺥ ﺧـﻨـــــﺪﻩ ﭼﻨﺪ ﺍﺳﺖ؟ ﮔـــــﺮﺍﻥ ﮐﻪﻧﯿﺴــــﺖ؟»
-
یا ضامن آهو
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 11:21
چرخ می خورم و سرگردانی ام را یله می کنم روی گنبد و گلدسته ها چرخ می خورم و بی قراری ام از ایوان می گذرد و بند می شود به پنجره فولاد . چرخ می خورم و تشنگی ام در حوالی سقاخانه پرسه می زند . چرخ می خورم مدام و کبوتر آرزوهایم بالبال می زند . من همان آهویم که همزاد خطر بود و ترس خود را از دامان امن تو آویخت. همان آهویم که...
-
شیطان
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 11:23
شیطان اندازه یک حبّه قند است گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما حل می شود آرام آرام بی آنکه اصلا ما بفهمیم و روحمان سر می کشد آن را، آن چای شیرین را، شیطان زهرآگین دیرین را، آن وقت او خون می شود در خانه تن، می چرخد و می گردد و می ماند آنجا او می شود من