من دل از آهن کنم
مشعل بیگانگی روشن کنم
خنده را بر روزن شیون کنم
جامه بی رغبتی بر تن کنم
خاطرات رفته را خرمن کنم
و آنگه آن خرمن بسوزم با فراموشی
با شراب بیخودی نوشی
با کس و ناکس هم آغوشی
با فغان سینه گیر خود خموشی
خویش را با عشق و با دلدادگی دشمن کنم
داستان مرگ دل را نقل هر برزن کنم
تا اگر بار دگر از روی او دیدن کنم
چشم من در چشمش افتد
دل نلرزد , دل نلرزد ...!
سلام...
دیگه حالم از دروغ هایی که به خورده من دادند به هم خورده....
دوست دارم همشونو پس بدم دوست دارم ...شکمم خالی بشه...از این همه حرفی که به من گفته شد ....از گفتن دوستت دارمهایی دوغین.....
.........موفق باشین...
سلام
خوشحالم از این که دوباره شروع به نوشتن کردی امیدوارم همیشه موفق باشی و هیچ وقت در زندگی ناامید نباشی
سلام
خیلی شعر زیبایی بود...
موفق باشید...